جوانی شهرستانی که همراه تنبور خود به تهران آمده، راه رفتن روی سیم را آغاز میکند. داوود (احمد مهرانفر) جز نواختن تنبور کار دیگری بلد نیست و از سویی نمیتواند با حقوق حداقلی یک کارگر ساده در تهران سر کند. او پس از جستجوی بینتیجه کار در بازار، به سراغ تنها آشنای خود در تهران میرود. حبیب حقوقدان است و نمیتواند کمک زیادی به یک نوازنده تنبور بکند. داوود از خانه حبیب دست خالی بر نمیگردد. او افسانه (اندیشه فولادوند) را پیدا میکند. دختری چادر بر سر و سر به زیر. داوودِ آرام و سادهدل نیمه دیگر خود را در افسانه میبیند. اما افسانه زندگی دیگری نیز دارد. او مغز متفکر و به نوعی اوراکل بند موسیقی راک جیرجیرکها است. شخصیت واقعی او شر و شور، بیقید و معترض است و ظاهری کاملاً متضاد با بافت خانوادگی خود دارد.
پدر آرش مجبور میشود به خارج کشور برود. بنابراین دوستان آرش، بابک و بهنود کنار او می مانند تا تنها نباشد. در این میان آرش تصمیم به تغییر دکوراسیون داخلی خانه را تغییر بدهد اما خانم طراح در اتاقی را باز میکند که گوگو داخل آن اتاق بود و از آن اتاق فرار کرد و گم شد. سپس این سه نفر به دنبال گوگو کمی از روزشان را به هدر می دهند. آرش هم می فهمد که امروز تولد دختر خانم طراح است و هیچکدام از دوستهایش نمی توانند به جشن تولد او بیایند. برای همین، این سه نفر برای او جشن تولد میگیرند ولی در این میان نامزد آرش به خانه آنها می آید…
جوانی روستایی به دلیل کمبود و بحران آب، به دنبال لقمه نانی به پایتخت مهاجرت میکند. او مجبور به فعالیت در مشاغلی میشود که دانش و تجربهای از آنها ندارد و …
خلیل یک بسیجی معروف است که در فضای مجازی به “خلیل کاتیوشا” شهرت دارد. او مجبور میشود چند روزی را کنار عرشیا پسری جلف و پولدار بگذراند. این اختلاف طبقاتی و دیدگاه باعث میشود ماجراها و دردسرهایی برای هم ایجاد کنند.
داستان مرد نویسنده مسنی است که به خاطر از دست دادن دوستانش و از دست دادن توان نوشتن دچار افسردگی شده و بعد از یک تصادف عجیب حالا دائم در گوشش موسیقی قری میشنود و میرقصد و حالش خوب شده ...
چند سارق خطرناک و حرفه ای با لباس های مبدل و به صورت انیمیشن دو بعدی کتیبه ای را از موزه ملی می دزدند و قصد خروج از کشور را دارند.در ادامه داستان کتیبه به دست چند کودک و نوجوان در شمال کشور می افتد و این کودکان با یکدیگر عهد می بندند که تا رسیدن پلیس از کتیبه دفاع کنند. همین باعث می شود که بچه ها از تمام وسایل خود به عنوان سلاح استفاده کنند و این مسائل ایجاد طنز موقعیت می کند.
“تینا” همسر “خسرو پارسا” خواننده مشهور پاپ پس از اطلاع از رابطه پنهانی همسرش با دختر دانشجوئی به نام “حنا” اقدام به خودکشی ناموفق میکند و پس از قطع نخاع و رفتن در کما به خانه بازمیگردد. “خسرو” با آوردن “حنا” به عنوان پرستار خصوصی “تینا” با یک تیر چند نشان میزند، اما چندی بعد “تینا” در بسترش به طرز فجیعی به قتل میرسد و …
روایت فیلم در مناطق فقیرنشین بمبئی رقم میخورد و درباره برادری خلافکار و خواهرش است که به دلیل حادثهای که حین دفاع از خود در برابر تجاوز رخ داده، در زندان به سر میبرد.
احساس میکنم همیشه توی زندگیم لبه یه پرتگاه وایسادم، دوست دارم بپرم پایین ولی هیچ وقت جراتشو نداشتم، الانم ندارم … کاش می شد برگردم به عقب تا یه چیزایی رو درست کنم ولی افسوس که غیرممکنه !
بهمن و احد تولیدی ورشکستهای در پلاسکو دارند و از دست طلبکاران و اهالی پلاسکو فراریاند. احد قصد دارد با لادن (ماهور الوند) ازدواج کند، اما پدر لادن (مسعود کرامتی) ناراضیست و لادن را کتک میزند. لادن به پیش احد میرود، احد او را در یکی از طبقات پلاسکو پنهان کرده و در را روی او قفل میکند. از طرفی فرنگیس همسر بهمن (سحر دولتشاهی) با او مشکل دارد. بهمن برای دلجویی به خانه میرود، با فرنگیس دعوا میکند و به همراه احد به جایی برای قمار میروند اما دست به یکی میکنند، ماشین یکی از قماربازها میدزدند و با پولها فرار میکنند. صبح احد و بهمن متوجه میشوند پلاسکو آتش گرفته و لادن در آن زندانی شده ...
داستان فیلم درباره دختری است که در یک خانواده نسبتاً بزرگ و در یک خانه بزرگ با پدر ومادر، خالهها، دایی و عمویش زندگی میکند و قرار است برای او خواستگار بیاید و این موضوع آغاز کنند داستان فیلم است و فیلم از این دریچه روایت میشود و جلو میرود.